۲ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

آبی‌ها

 

در این پست از طیف رنگ‌های آبی گفتم و دوستان درخواست کردند که درمورد نام آبی‌ها توضیح دهم‌.

 

 

 

این تصویر نام آبی‌هایی‌ست که من تا‌کنون می‌شناسم و با آن‌ها کار کردم!
قول نمی‌دهم و ادعایی هم ندارم که آبی دیگری کشف نشود اما تا جایی که از ترکیب رنگ‌ها سر درمی‌آورم، به احتمال ۹۹ درصد، فعلا همین آبی‌ها وجود دارند که ساختنی نیستند و اگر آبی دیگری به جز این‌ها پیدا شد به احتمال قریب به یقین، بر اساس ترکیب شدن با دیگر رنگ‌ها به‌وجود آمده است، هرچند نام‌های مختلفی ممکن است داشته باشند.

 

پاورقی شماره ۱:
سبز وردین از اسمش مشخص است که سبز است و  نباید در گروه آبی‌ها قرار بگیرد، این همان سبزی‌ است که بیشتر به نام کله‌غازی می‌شناسیم، در این دسته‌بندی قرارش دادم، زیرا افراد زیادی اشتباهاً به آن آبی کله‌غازی می‌گویند! قرار دادم تا توضیح دهم که وردین، آبی نیست! یکی از انواع سبز‌هاست که هنگام ساختن آن ممکن است درصد آبی‌‌اش در ترکیب بیشتر باشد و این موضوع سبب شود که توناژ آبی‌اش غالب‌تر به‌نظر برسد، اما جوهره‌اش در گروه سبز‌ها جای می‌گیرد، پس وردین یا همان کله‌غازی، سبز است، نه آبی!
همان‌طور که ممکن است توناژ سبز در آبی فیروزه‌ای غالب‌تر باشد اما فیروزه‌ای هیچوقت سبز فیروزه‌ای نیست!

 

پاورقی شماره ۲:
آبی فتالو و اولترامارین بسیار شبیه به هم هستند و امکان مشتبه شدنشان وجود دارد. بسیار دیده‌ام این اتفاق را، برای مثال خودِ من در دوران جاهلیتِ رنگی، اولترامارین را آبی کاربنی صدا می‌کردم و یا در پروژه‌ای که مشغول به کار بودم بخش‌هایی از طراحی اسلیمی باید لاجوردی رنگ می‌شد و رنگ تهیه شده توسط کارفرما آبی فتالو بود! در حالی که این آبی فتالوست که آبی کاربنی‌ست و آبی اولترامارین در واقع آبی لاجوردی‌ست.

 

 

پی‌نوشت‌:
این‌ رنگ‌ها بر اساس رنگ‌شناسی جهانی نام‌گذاری شدند اما این رنگ‌شناسی تنها نوع رنگ‌شناسی نیست، این نوع در رشته‌ی ما بیشتر باب است، اما شاید در رشته‌های گرافیک کامپیوتری با نام‌های دیگری که در نرم‌افزارها کاربرد دارند باب باشد یا برای مثال دوستی دارم که رشته‌اش هنر اسلامی‌ست و تمام رنگ‌شناسی در رشته‌ی او، دنیایی کاملا جدا با این نوع رنگ‌شناسی دارد، او آبی لاجوردی را به نام اولترامارین نمی‌شناخت، آن را به نام پرشین بلو می‌شناخت!
۰۶ آبان ۹۷ ، ۲۱:۱۳ ۳ نظر
. عارفه .

شماره ۲۲۷

هر وقت می‌خواهم سبزی پاک کنم، سبزی‌ها را سر و ته جلویم می‌گذارد. البته به نظر من سر و ته است، از نظر او درستش این است. اصلا سر و ته بیشتر چیزها، از نظر من متفاوت است؛ مثلا آن مکان از بادمجان که از نظر من سر است، از نظر دیگران دم است؛ البته همانطور که گفتم این موضوع فقط شامل بادمجان نمی‌شود، الان که در حین نوشتن این متن فکر می‌کنم، می‌توانم بگویم این موضوع، در مورد تمام میوه‌ها، مرکبات، سبزی‌جات، صیفی‌جات و خیلی جات‌های دیگر که شاید الان حضور ذهن نداشته باشم، صدق می‌کند.

می‌گوید باید برگ‌های سبزی‌ها به سمت خودت باشد و ساقه‌هایش به سمت دیگر، می‌پرسم چرا؟ می‌گوید قانونش است! کاری که دلم می‌خواهد انجام می‌دهم، می‌پرسد چرا؟ می‌گویم به نظر من سبزی‌ها باید مثل دسته‌گل جلوی آدم قرار بگیرند. می‌گوید تو روش سبزی پاک کردن را بلد نیستی.
خودآگاه من می‌داند که وقتی مثل دسته‌گل نیستند، آخرهای کار، سبزی‌ها، شلخته و اعصاب خردکن نمی‌شوند، منطقی است؛ ناخودآگاه او هم این را می‌داند. اما من همچنان دلم می‌خواهد وقتی که پاکشان می‌کنم، مثل یک دسته گل در مقابلم باشند و او هم دلش می‌خواهد روش منطقی را دنبال کند.

به کلم قرمز، ریحان قرمز و پیاز قرمز می‌گویم کلم بنفش، ریحان بنفش و پیاز بنفش، خب چون قرمز نیستند، بنفش‌اند. حالا شاید خیال کنید من خیلی رنگ‌ها برایم مهم هستند که حتماً درست گفته شوند، ولی تقریبا اشتباه خیال کرده‌اید، حالا شاید هم خیال نکرده‌اید، اما من برای همان یک درصد احتمال که ممکن است خیال کرده باشید، وظیفه‌ی خودم می‌دانم که روشنگری کنم: من اغلب نام رنگ‌ها را با همان اسامی لاتینی که در مبانی رنگ یاد گرفتم بلدم و چون جالب نیست که همه‌جا از این دانش ‌خفنم استفاده کنم، غالباً استفاده نمی‌کنم. در نام فارسی رنگ‌ها، در حد کم‌رنگ و پررنگ و یواش و جیغ آگاهی دارم و شاید تنها طیف آبی رنگ‌هاست که کمی متعصبانه‌تر، نام‌های درستشان را می‌دانم، تازه شاید! 

می‌گوید باید در مدت زمان ۲۰ ثانیه یک فیگور را بکشم؛ لزومی نمی‌بینم. من از زمانی که ابزار اثر گذار را در دستم می‌گیرم، ۴۰ ثانیه طول می‌کشد که لود شوم، اگر نتوانم بکشم، این معنی را می‌دهد که طراح خوبی نیستم، خب شاید من طراح خوبی نباشم، اما این دلیل درست نیست، در این‌جا من فقط طراح سریعی نیستم. 

می‌گوید باید همیشه قلم‌موهای بزرگ را مثل بیل در دست بگیرم، قانونش است، اما لزومی نمی‌بینم که این قانون را رعایت کنم، دلم می‌خواهد هر وقت حسم به من گفت، آن را مثل بیل به دست بگیرم، نه همیشه.

خانه‌مان این سمت خیابان است، ایستگاه اتوبوس هم در راستای همین سمت خیابان است، می‌گوید آدم عاقل راه راست را می‌گیرد و به سمت مقصد می‌رود، احتمالا آدم عاقلی نیستم، چون گاهی که دلم می‌خواهد، به سمت دیگر خیابان می‌روم، می‌پرسد چرا؟ می‌گویم چون خانه‌مان این سمت خیابان است، نباید درخت‌های آن سمت خیابان را ببینم؟ نباید از مسیر آن سمت خیابان هم تصویری در ذهن داشته باشم؟

برای رفتن به مراسم سالگرد عمویم کفش کتانی می‌پوشم، می‌گوید آدم با کفش کتانی نمی‌رود مراسم عمویش! می‌گویم چرا؟ می‌گوید قانونش است. می‌گویم دلم می‌خواهد گاهی بی‌قانونی کنم. با حرص می‌گوید: هر غلطی دلت می‌خواهد بکن!

حالا هم سال‌هاست که یا پنهانی غلط می‌کنم یا بابت غلط‌هایی که می‌کنم در حال روشنگری هستم و یا برای این‌که لجباز و عجیب و قانون‌شکن دیده نشوم، خیلی از غلط‌های دلخواهم را نمی‌کنم!

۰۳ آبان ۹۷ ، ۲۰:۳۶ ۰ نظر
. عارفه .