«A Walk at Twilight» یا «پیاده‌روی در گرگ‌ومیش» نام تابلویی از ونسان ون‌گوگ، مربوط به سال ۱۸۹۰ میلادی، موجود در موزهٔ هنر سائوپائولوی برزیل، یکی از چندین اثر کشیده شده در آخرین سال‌ زندگی‌‌اش است. 

نمی‌دانم چه چیزی در این تابلو روح مرا غمگین و در عین‌حال نوازش می‌کند، خنکای هوای گرگ و میش؟ یا آن هلال ماه؟ شاید درختان سرو و زیتون همیشگیِ ونسان! شاید هم زن نه‌چندان لاغر تابلو با موهایی گوجه‌کرده در بالای سر و پیراهنی زردرنگ و بلند، که دست‌هایش را در هوا حرکت می‌دهد و شاید قصه‌ای جذاب از زندگی‌اش برای مرد آرام و دست در جیب کنارش روایت می‌کند. نمی‌دانم و نمی‌توانم درست توصیف کنم که چه چیزی در این تابلو برایم زیباست... عده‌ای می‌گویند مرد درون تابلو خود ون‌گوگ است، نارنجی بودن سر و ریشش که هم‌رنگ سایر خودنگاره‌های اوست، این احتمال را قوی‌تر می‌کند. شاید باشد! تابلو، مربوط به دوران تنهایی ون‌گوگ در سال آخر زندگی‌اش است، در همان دوره‌ای که در مهمان‌سرا ساکن بود و مدام خودش را مشغول نقاشی می‌کرد. 

در خیالم قصه‌ها و رازهای مختلفی برای این تابلو شکل می‌گیرد.‌ در یکی از آن‌ها، یک‌روز ونسان میان آن‌همه تنهایی و نقاشی، زنی را می‌یابد با موهای گوجه‌کرده در بالای‌ سر، با پیراهن زردرنگ بلند، پر حرف، قصه‌گو، با بدنی نه‌چندان لاغر و گویشی احتمالاً شیرین! در خیالم ونسان‌ و زنِ زردپوشِ قصه‌گو، بی‌هیچ سرانجام و سرآغازی، بی‌هیچ تعهد و تحملی،‌ تنها به اندازه‌ٔ یک پیاده‌روی در گرگ‌ومیش، باهم زندگی می‌کنند...

و من، این خیال را از تمام آن خیالات دیگر، دوست‌تر می‌دارم...