جیم ناعزیز
سلام
از آنجاییکه بهگونهای نیستی که بتوانم با تو رو در رو حرف بزنم پس برایت نامه مینویسم و البته کاملا مراقبم که این نامه هیچوقت به دستت نرسد؛ چون قربانش بروم(چرا؟!) گونهات آنقدر عجیب و غریب هست که حتی با نامه هم نمیشود با تو صحبت کرد!
بابت لطفهایی که در حقم کردی از تو سپاسگزارم، اما لطفاً بدان که سپاسگزاری هیچوقت به معنای غلام حلقه به گوش بودن و چشمگویی بیاما و اگر نیست و نخواهد بود!
جیم ناعزیز
از تو چه پنهان تصمیم گرفتم خودم شوم و هر کاری که دلم میخواهد انجام بدهم و درموردش با تو مشورت که هیچ، حتی صحبت هم نکنم!
جیم ناعزیز
بابت «معدود» روزهای کودکیام که در آن خاطرهی خوش ساختی از تو سپاسگزارم اما بابت «اغلب» روزهای کودکی و نوجوانی و جوانیام که تلخشان کردی از تو ممنون نخواهم بود!
بابت دستگیریهایت در بعضی لحظات اضطرار از تو سپاسگزارم اما بابت فریادها و تحقیرهای عجیب و گاهی بیدلیل، حتی گاهی به دلایل مضحکت بر سر خودم، هیچگاه از تو ممنون نخواهم بود!
بابت تمام گریههای عذابآور شبانهای که دلیلشان رفتارهای تو بود، هیچگاه از تو ممنون نخواهم بود!
بابت اینکه مرا با وبلاگ آشنا کردی از تو سپاسگزارم اما بابت اینکه به شیوهای که تو دستور دادی در آن عمل نکردم از تو عذرخواهی نخواهم کرد!
از اینکه تو سردسته کسانی بودی که به خاطرشان آدرسم را تغییر دادم و تمام برچسبهایم را غیر فعال کردم از تو ممنون نخواهم بود!
جیم ناعزیز
هیچگاه بابت رفتارهایی که کاملا به خودم مربوط است و انجامشان دادم و خواهم داد از تو عذرخواهی نخواهم کرد!
لطفاً این انتظار را نه از من و نه از هیچ بختبرگشتهی دیگری شبیه به من نداشته باش!(هرچند بعید میدانم به جز من سوژهی دیگری به این غلظت(!) برای آزار داشته باشی)
جیم ناعزیز
فکر میکنم کافی باشد، به نظرم زیادی برای خودم بابت اخلاقهای آزاردهندهات توجیه آوردم، زیادی سکوت کردم، زیادی در مقابل بیاحترامیها و توهینهایت، که مجوز مضحکی برایشان داشتی(سن کمتر من!) کوتاه آمدم و هیچوقت جواب ندادم، تنها به یک دلیل مضحک(سن بیشتر تو!).
جیم ناعزیز
از تو بابت خُرد کردن اعتمادبهنفسم ممنون نخواهم بود. از تو بابت زهر کردن روزهایم ممنون نخواهم بود. از تو بابت تلخ کردن معدود خاطرات ملسی که داشتم ممنون نخواهم بود. از تو بابت نابود کردن خیلی چیزها، که زمانی بخشی از وجودم بودند، ممنون نخواهم بود!
بابت ترسی که از تو داشتم هیچگاه ممنونت نخواهم بود!
جیم ناعزیز
دیگر از تو ترسی ندارم و سعی میکنم هیچگاه نیازمند تو نباشم!
از تو چه پنهان، میخواستم دیگر نبینمت، مثل روزهایی که به دلیل حضور تو تا نیمههای شب در خیابان پرسه زدم و متلک شنیدم یا ساعتهایی که در سرما در پشت بام خلوت کردم! درد داشت اما دردی که در آن احساس قدرت میکردم، درد خوبی بود!
نگذاشتند دوام داشته باشد، باز هم به اجبار کسانی که برایم مانند تو ناعزیز نشدهاند، نرم شدم(بخوانید مخم زده شد)
جیم ناعزیز
رابطه ما بعد از این تنها به یک سلام و یک خداحافظ آنهم فقط به نشانهی ادب که عرف است ختم خواهد شد!
با بهترین آرزوها برای فرزندت
دوستدار خیلی سابق تو، عارفه